۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۱۷

چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم
فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم

اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو
و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
بیا و نوش کن جامی که خوش وقتی شوی در دم

خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین
که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم

دوای دردمندان است و درد عشق او
خبر از ما کسی دارد که نوشد می ز جام جم

شراب شوق می نوشم سخن از عشق می گویم
رایة الله فی عینی و عینی عینه فافهم

برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری
حریف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.