۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۳۲

تا جمالش دیده ام حیران شدم
همچو زلفش بی سر و سامان شدم

آفتاب حسن او چون رو نمود
من چو سایه از میان پنهان شدم

جام درد و دُرد عشقش خورده ام
مبتلای درد بی درمان شدم

مطرب عشاق شعری خوش بخواند
من به ذوق آن غزل رقصان شدم

در خرابات مغان مست و خراب
همدم ساقی میخواران شدم

نقد گنج عشق او دادم از آن
ساکن کنج دل ویران شدم

بندهٔ سید شدم از جان و دل
در دو عالم لاجرم سلطان شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.