هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تحول درونی خود از عقلگرایی به دیوانگی عشق و از زهد به مینوشی و رندی سخن میگوید. او از سوختن در آتش عشق، تجربههای عرفانی، و روی آوردن به خرابات و مینوشی پس از ناامیدی از زهد، صحبت میکند. در نهایت، خود را سرمست و دیوانه میخواند و از نعمتالله میخواهد که عیوبش را ببخشد.
رده سنی:
18+
متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد. همچنین، اشاره به مینوشی و خرابات ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۳۳
عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدم
آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم
رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت
عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم
آمدم رندانه در کوی خرابات مغان
جام می را نوش کردم باز مستانه شدم
مدتی با زاهدان در زاویه بودم مقیم
چون ندیدم حاصلی دیگر به میخانه شدم
راز جانانه اگر جوئی بجو از جان من
زان که جان کردم فدا همراز جانانه شدم
خم می را سر گشودم جام می دارم به دست
توبه را بشکستم و در بند پیمانه شدم
چشم مست نعمت الله در نظر دارم مدام
عیب من کم کن اگر سرمست و دیوانه شدم
آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم
رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت
عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم
آمدم رندانه در کوی خرابات مغان
جام می را نوش کردم باز مستانه شدم
مدتی با زاهدان در زاویه بودم مقیم
چون ندیدم حاصلی دیگر به میخانه شدم
راز جانانه اگر جوئی بجو از جان من
زان که جان کردم فدا همراز جانانه شدم
خم می را سر گشودم جام می دارم به دست
توبه را بشکستم و در بند پیمانه شدم
چشم مست نعمت الله در نظر دارم مدام
عیب من کم کن اگر سرمست و دیوانه شدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.