هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و سودازدگی خود سخن می‌گوید، از درد دل و بی‌قراری خود می‌نالد و خود را در حالتی از مستی و بی‌خودی توصیف می‌کند. او خود را ساکن کوی خرابات و همدم جام و ساقی می‌داند و در نهایت، خود را میر مستان و فرماندهٔ بزم عشق معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، اشاره‌هایی به مستی و خرابات دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۳۱

مدتی شد که به جان در پی جانان خودم
درد دل می طلبم طالب درمان خودم

مجمع اهل دلان زلف پریشان من است
من سودازده هم بی سر و سامان خودم

در نظر آینه می آرم و خود می نگرم
ناظر لطف خداوندم و حیران خودم

من اگر عاقلم و عاشق و مخمورم و مست
غیر را کار به من نیست که من ز آن خودم

به خرابات کنم دعوت رندان شب و روز
رهبر کاملم و مرشد یاران خودم

ساکن کوی خراباتم و سرمست مدام
همدم جامم و ساقی حریفان خودم

میر مستانم و فرماندهٔ بزم عشقم
سید خویشتن و بندهٔ فرمان خودم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.