هوش مصنوعی: شاعر در این متن از آزادی روح و پیوند با اصل خویش سخن می‌گوید. او از تعلقات دنیوی فاصله گرفته و به دنبال حقیقت درونی است. با وجود دعوت به شهرهای بزرگ، دل در گروی سمرقند دارد و خود را نه از این جهان و نه از آن جهان می‌داند، بلکه متعلق به شهری فراتر می‌پندارد. در نهایت، او خود را در میان رندان مست و خرابات می‌یابد و از قیدوبندهای دنیوی رها شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین دشوار است. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند خرابات و رندان مست ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۳۷

به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم
از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم

چو سرمستان به میخانه دگرباره درافتادم
حجاب رند رندانه ز پیش خود بر افکندم

گسستم از همه عالم به اصل خویش پیوستم
به اصل خود چو پیوندی بدانی اصل پیوندم

مکن دعوت مرا شاها به شیراز و به اصفاهان
که دارم با هری میلی و جویای سمرقندم

نه انسیم نه جنیم نه عرشیم نه فرشیم
نه از بلغار و نه از چین مگر از شهر ارکندم

چو غیر او نمی یابم به غیری دل کجا بندم
گهی بر تخت مالگدار و گه در کوه الوندم

خراباتست و رندان مست و سید ساقی مجلس
حریف نعمت اللهم نه من در بند دربندم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.