هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی و گردش در کوی مغان سخن می‌گوید. او با درد دل و جستجوی درمان خوشی، به رندانه زندگی می‌پردازد. حضور در خرابات و نوشیدن درد، او را سرمست می‌کند. آفتاب رخ معشوق، جهان را فرا گرفته و شاعر مانند سایه به گرد جهان می‌گردد. نعمت‌الله با گشایش میکده، شاعر را بسته میان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی و اشاره به شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب یا نامفهوم باشد. همچنین، درک عمیق این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۳۸

عاشق و مستم و در کوی مغان می گردم
جام می دارم و در دور روان می گردم

درد دل دارم و درمان خوشی می جویم
درد می نوشم و رندانه به جان می گردم

در خرابات چو کام دل خود می یابم
روز و شب گرد خرابات از آن می گردم

ساقیم هر نفسی جام دگر می بخشد
من سرمست از این است چنان می گردم

هر کجا آینه ای در نظرم می آید
روی او می نگرم زان نگران می گردم

آفتاب رخ او ملک جهان را بگرفت
من چو سایه ز پیش گرد جهان می گردم

نعمت الله در میکده بگشاد دگر
زین گشاد است که من بسته میان می گردم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.