هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از مهماننوازی و خوشرویی میزبان خود تشکر میکند و از او میخواهد که با روی خندان و رفتار شیرین خود، دل او را از گمانهای ناروا دور نگه دارد. او از ترشرویی بیزار است و معتقد است که خوشرویی باعث گوارش و آرامش میشود. شاعر همچنین به زیبایی و جمال میزبان اشاره میکند و از او میخواهد که با رفتار خود، جهان را بهاری و شاداب کند. در پایان، شاعر به این موضوع اشاره میکند که تمام سخنانش با یار است، حتی اگر در ظاهر با دیگران گفتوگو کند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی، نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و ستایش ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
غزل شمارهٔ ۲۰۷۸
چهار روز بِبودم به پیشِ تو مِهْمان
سه روزِ دیگر خواهم بُدَن، یَقین میدان
به حَقِّ این سه و آن چار، رو تُرُش نکُنی
که تا نَیُفتَد این دل به صد هزار گُمان
به هر طَعامْ خوشَم من، جُز این یکی تُرُشی
که سخت این تُرُشی کُنْد میکُنَد دندان
که جُملهٔ تُرُشیها، بِدان گُوار شود
که تو تُرُش نکُنی روی، ای گُلِ خندان
گُشایْ آن لَبِ خندان که آن گُوارشِ ماست
که تَعبیهست دو صد گُلْشِکَر دران اِحْسان
تُرُش مَکُن که نخواهد تُرُش شدن آن رو
که میدَهَد مَدَدِ قَند هر دَمَش رَحْمان
چه جایِ این که اگر صد هزار تَلْخ و تُرُش
به نَزدِ رویِ تو اُفْتَد، شود خوش و شادان
مَگَر به روزِ قیامَت نَهان شود رویَت
وَگَر نه دوزخْ خوش تَر شود زِ صَدْرِ جِنان
اگر میانِ زمَستانْ بهارِ نو خواهی
دَرآ به باغِ جَمالَت، درختها بِفَشان
به روزِ جمعه چو خواهی که عیدها بینند
بَرآیْ بر سَرِ مِنْبَر، صِفاتِ خود بَرخوان
غَلَط شُدم که تو گَر بَررَویْ به مِنْبَر بر
پَری بَرآرَد مِنْبَر، چو دلْ شود پَرّان
مرا به قَند و شِکَرهایِ خویشْ مِهْمان کُن
عَلَف مَیاوَر، پیشَم مَنِه، نِیَم حیوان
فرشته از چه خورَد؟ از جَمالِ حَضرتِ حَق
غذایِ ماه و ستاره، زِ آفتابِ جهان
غذایِ خَلْق در آن قَحْطْ حُسنِ یوسُف بود
که اهلِ مصر رَهیده بُدَند از غَمِ نان
خَمُش کُنم که دِگَربار یار میخواهد
که دَررَوَم به سُخَن، او بُرون جَهَد زِ میان
غَلَط، که او چو بِخواهَد که از خَرَم فَکَنَد
حَذَر چه سود کُند، یا گرفتنِ پالان؟
مَگَر هَمو بِنِمایَد رَهِ حَذَر کردن
همو بِدوزَد اَنْبان، هَمو دَرَد اَنْبان
مرا سُخَن همه با اوست، گر چه در ظاهر
عِتاب و صُلْح کُنم گرمْ با فُلان و فُلان
خَمُش، که تا نَزَنَد بر چُنین حَدیث هوا
از آن که بادِ هوا نیست مَحْرَم ایشان
سه روزِ دیگر خواهم بُدَن، یَقین میدان
به حَقِّ این سه و آن چار، رو تُرُش نکُنی
که تا نَیُفتَد این دل به صد هزار گُمان
به هر طَعامْ خوشَم من، جُز این یکی تُرُشی
که سخت این تُرُشی کُنْد میکُنَد دندان
که جُملهٔ تُرُشیها، بِدان گُوار شود
که تو تُرُش نکُنی روی، ای گُلِ خندان
گُشایْ آن لَبِ خندان که آن گُوارشِ ماست
که تَعبیهست دو صد گُلْشِکَر دران اِحْسان
تُرُش مَکُن که نخواهد تُرُش شدن آن رو
که میدَهَد مَدَدِ قَند هر دَمَش رَحْمان
چه جایِ این که اگر صد هزار تَلْخ و تُرُش
به نَزدِ رویِ تو اُفْتَد، شود خوش و شادان
مَگَر به روزِ قیامَت نَهان شود رویَت
وَگَر نه دوزخْ خوش تَر شود زِ صَدْرِ جِنان
اگر میانِ زمَستانْ بهارِ نو خواهی
دَرآ به باغِ جَمالَت، درختها بِفَشان
به روزِ جمعه چو خواهی که عیدها بینند
بَرآیْ بر سَرِ مِنْبَر، صِفاتِ خود بَرخوان
غَلَط شُدم که تو گَر بَررَویْ به مِنْبَر بر
پَری بَرآرَد مِنْبَر، چو دلْ شود پَرّان
مرا به قَند و شِکَرهایِ خویشْ مِهْمان کُن
عَلَف مَیاوَر، پیشَم مَنِه، نِیَم حیوان
فرشته از چه خورَد؟ از جَمالِ حَضرتِ حَق
غذایِ ماه و ستاره، زِ آفتابِ جهان
غذایِ خَلْق در آن قَحْطْ حُسنِ یوسُف بود
که اهلِ مصر رَهیده بُدَند از غَمِ نان
خَمُش کُنم که دِگَربار یار میخواهد
که دَررَوَم به سُخَن، او بُرون جَهَد زِ میان
غَلَط، که او چو بِخواهَد که از خَرَم فَکَنَد
حَذَر چه سود کُند، یا گرفتنِ پالان؟
مَگَر هَمو بِنِمایَد رَهِ حَذَر کردن
همو بِدوزَد اَنْبان، هَمو دَرَد اَنْبان
مرا سُخَن همه با اوست، گر چه در ظاهر
عِتاب و صُلْح کُنم گرمْ با فُلان و فُلان
خَمُش، که تا نَزَنَد بر چُنین حَدیث هوا
از آن که بادِ هوا نیست مَحْرَم ایشان
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.