هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از مستی و رهایی از توبه سخن میگوید، خود را در کوی فنا و دیر مغان توصیف میکند و از عشق و رندانه مینوشد. او با اشاره به خرقه و زُنار، هویت خود را بین هستی و نیستی در نوسان میبیند و در نهایت به شادی روان نعمت الله اشاره میکند.
رده سنی:
18+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی پیچیده، اشاره به مستی و شراب، و مضامین عاشقانه است که برای درک عمیقتر به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد.
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲
می خوردم و از خمار رستم
مخمور نیم که مست مستم
در کوی فنا فتاده بودم
ساقی باقی گرفت دستم
رندانه حریف می فروشم
می خوردم و توبه را شکستم
در دیر مغان ندیم عشقم
زُنار ز زلف یار بستم
خورشیدم و سایه می نمایم
این خرقه نگر که نیست هستم
شادی روان نعمت الله
می خوردم و از خمار رستم
مخمور نیم که مست مستم
در کوی فنا فتاده بودم
ساقی باقی گرفت دستم
رندانه حریف می فروشم
می خوردم و توبه را شکستم
در دیر مغان ندیم عشقم
زُنار ز زلف یار بستم
خورشیدم و سایه می نمایم
این خرقه نگر که نیست هستم
شادی روان نعمت الله
می خوردم و از خمار رستم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.