هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رهایی از بند بلا و افتادن به دام عشق می‌گوید. او خود را مست و حیران توصیف می‌کند و از رسیدن به خورشید و پیوستن به بحر وجود سخن می‌گوید. همچنین، به شکستن توبه و مشهور شدن در عالم اشاره می‌کند. در نهایت، خود را ندیم بزم شاهی و حریف نعمت الله معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و پیچیده‌ای است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، اشاره به مستی و شکستن توبه ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۷۳

به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم
به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم

چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم
چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم

چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من
چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم

اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی
اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم

مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی
که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم

خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست
به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم

ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم
کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.