هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از زیبایی و قدرت چشم‌های معشوق سخن می‌گوید و از گریه‌ها و خنده‌های عاشقانه و تأثیرات آن بر طبیعت و انسان صحبت می‌کند. همچنین، شاعر از قدرت و شجاعت معشوق و تأثیر آن بر دیگران می‌گوید و در نهایت، به ناتوانی خود در برابر عشق و جذبه‌های آن اعتراف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی و ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۸۲

برایِ چَشمِ تو صد چَشمِ بَد توان دیدن
چه چَشمْ داری، ای چَشمِ ما به تو روشن

پِیِ رضایِ تو آدم گِریست سیصد سال
که تا زِ خَندهٔ وَصلَش گُشاده گشت دَهَن

به قَدْرِ گریه بُوَد خنده، تو یقین می‌دان
جَزایِ گریهٔ ابر است خنده‌هایِ ‌چَمَن

اگر نه از نَسَبِ آدمی، بُرو، مَگِری
که نیست از سِیَهی زنگ را بُکا و حَزَن

چو خود سپید ندیده‌ست، روسیه شاد است
چو پورِ قیصرِ رومی، تو راهِ زنگ بِزَن

بَسی خَدَنگ خورَد اسپِ تازیِ غازی
که تازی است، نه پالانی است و نی کَوْدن

خُصوص مَرکَبِ تازی که تو بَرو باشی
نِشَسته، ای شَهِ هَیجا و پَهْلوانِ زَمَن

چو خارپُشت شود پُشت و پَهْلوش از تیر
که هست در صَفِ هَیجاش کَرّ و فَرِّ وَطَن

چو شاه دست به پُشت و سَرَش فرومالَد
که ای گُزیده سَرآخُر، تویی مُخَصَّصِ من

شوند آن همه تیرش چو چوب‌هایِ ‌نَبات
همه حَلاوت و لَذَّت، همه عَطا و مِنَن

خَبَر ندارد پالانی‌یی ازین لَذَّت
سِپَر سَلامَت و مَحْروم و‌‌ بی‌بَها و ثَمَن

زِ گفتْ توبه کُنم، توبه سود نیست مرا
به پیشِ پَنجه‌اَت ای اَرْسِلانِ توبه شِکَن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.