هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عشق و دلباختگی خود را به معشوق بیان می‌کند و تأکید می‌کند که هیچ ثروت یا دارایی در جهان را با حتی کوچک‌ترین بخشی از معشوق عوض نمی‌کند. او از عقل و خرد فاصله گرفته و خود را مست عشق می‌داند. همچنین، از غم و درد عشق به عنوان گنجی ارزشمند یاد می‌کند که حاضر نیست آن را با هیچ چیزی معامله کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۹۳

سر کویت به همه ملک جهان نفروشم
خود جهان چیست غمت را به جهان نفروشم

من که سودا زدهٔ زلف پریشان توام
یک سر موی تو هرگز به دو کان نفروشم

برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
زر چه باشد برو ای خواجه به جان نفروشم

دُردی درد تو جانا نفروشم به دوا
جرعهٔ می به همه کون و مکان نفروشم

جان و دل دادم و عشق تو خریدم به بها
بهر سودش نخریدم به زیان نفروشم

نقدی از گنج غم عشق تو در دل دارم
این چنین نقد به صد گنج روان نفروشم

سید کوی خرابات و حریف عشقم
گوشهٔ مملکت خود به جهان نفروشم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.