۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱۸

چشم مستت به خواب می بینم
لعبتی بی نقاب می بینم

جام گیتی نما گرفته به دست
خوش حبابی بر آب می بینم

نور چشمست و در نظر دارم
روی او بی حجاب می بینم

آینه پیش دیده می آرم
رند و مستی خراب می بینم

تو به روز آفتاب بینی و من
روز و شب آفتاب می بینم

ساغر می مدام می بخشم
همه خیر و ثواب می بینم

سیدم از خطا چو معصوم است
هرچه بینم صواب می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.