۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۶۲

نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم
درخلوتی چنین خوش پیوسته با نگاریم

جام شراب نوشیم شادی روی ساقی
رندیم و لاابالی کاری دگر نداریم

گر شاهدی بیابیم لعل لبش ببوسیم
مستانه در خرابات با او دمی برآریم

جان شد قبول جانان شکرش نهاده برجان
یک جان چه باشد ای جان ، صد جان به او سپاریم

عشق است باقی ای دل باقی همه حکایت
ما عمر خویشتن را ضایع نمی گذاریم

خمخانه ایست معمور در وی شراب راوق
از بهر باده نوشان پیمانه میشماریم

هر عارفی که بینیم دایم امیدوار است
از ذوق نعمت الله ما نیز امیدواریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.