۲۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۰۴

مستیم و خرابیم و گرفتار فلانیم
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم

ایمان به جز از کفر سر زلف نداریم
جز معرفت عشق دگر علم ندانیم

ما پیر خرابات جهانیم و لیکن
در عاشقی و باده خوری رند خرابیم

گو خلق بدانند که ما عاشق و مستیم
گو فاش بگویند که بر خود نگرانیم

ما نور قدیمیم که پیدا به حدوثیم
ما گنج وجودیم که از دیده نهانیم

بی عقل توانیم که عمری به سر آریم
بی جام می عشق زمانی نتوانیم

سید ز سر ذوق سخن گوید و خواند
هر قول که از ذوق بگویند بخوانیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.