۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۰

دل که باشد گر نباشد بندهٔ فرمان من
جان چه ارزد گر نورزد عشق با جانان من

من که باشم گر نباشم بندهٔ فرمان او
می برم فرمان او زان شد روان فرمان من

در دل من عشق او گنجی است در ویرانه ای
گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

مجلس عشقست و من سرمست و با رندان حریف
ساقیا جامی که نوشم شادی یاران من

دردمندانه بیا دُردی دردم نوش کن
تا بدانی ذوق داروی من و درمان من

نالهٔ دلسوز من از حال جان دارد خبر
ناله ام بشنو که گوید با تو حال جان من

من ایاز حضرت محمود خویشم ای عزیز
بندگی سید محمود من سلطان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.