۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۲

جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من
کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من

آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده
هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من

من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی
موئی نگنجد در میان ، من آن تو تو آن من

رندان بزم خاص من هستند با ساقی حریف
خمخانه در جوش آمده از مستی مستان من

صاحبنظر دانی که کیست یاری که باشد اهل دل
گنج محبت یافته کنج دل ویران من

از دولت سلطان خود من در ولایت حاکمم
هر کس کجا دستان کند با رستم دستان من

تو سیدی من بنده ام تو خواجه ای و من غلام
دعوی عشقت گر کنم سید بود برهان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.