۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۵

صدهزار آئینه دارد یار من
می نماید در همه دلدار من

دیدهٔ من روشن است از دیدنش
باد دایم روشن این دیدار من

جز خیالش نیست همخوابی مرا
غیر عشقش نیست یار غار من

بلبل سرمستم و نالان به ذوق
روضهٔ رضوان بود گلزار من

من خراباتی و رند و عاشقم
خدمت معشوق من خمار من

او و من با همدگر باشیم خوش
لاجرم من یار او ، او یار من

نعمت الله گر نگشتی آشکار
کی شدی پیدا به تو اسرار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.