۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵۹

آب می جوئی بیا با ما نشین
تشنه ای با ما درین دریا نشین

خیز دستی برفشان پائی بکوب
آنگهی مستانه خوش اینجا نشین

چون در آمد عشق عقل از جا برفت
پست شد آن خواجهٔ بالا نشین

خط موهوم است عالم طرح کن
بر سریر سر او ادنی نشین

بحری ای باید درین دریای ما
خود کی آید سوی ما صحرانشین

عقل را از در بران گر عاشقی
پیش آن معشوق بی همتا نشنین

نعمت الله را ببین در عین ما
عارفانه خوش بیا با ما نشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.