۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

مست بودی مست رفتی از جهان
مست باشی مست خیزی جاودان

مست خیزد هر که او سرمست رفت
ور رود مخمور باشد همچنان

هر چه ورزی دان که می ارزی همان
قیمتت باشد به قدر این و آن

من نشان از بی نشانی یافتم
بی نشان شو تا بیابی این نشان

تا میان او گرفتم در کنار
نیست غیری در کنار و در میان

خیز دستی برفشان پائی بکوب
سر فدا کن در سماع عارفان

نعمت الله گر همی خواهی بجو
همچو گنجی در دل صاحبدلان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.