۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۰۶

بیا ساقی بده جامی که جان من فدای تو
سر سودائی عاشق فدای خاک پای تو

تو سرمستی و من مخمور طبیبی تو و من رنجور
تو سلطان خراباتی و من رند گدای تو

ز ساز مطرب عشقت جهانی ذوق می یابد
نوای عالمی بخشد نوای بی نوای تو

خیال نقش رویت را چو من در خواب خوش بینم
روا باشد اگر سازم درون دیده جای تو

چو بلبل زار می نالم گل وصل تو می جویم
چو غنچه با دل پر خون همی جویم هوای تو

برو سید مجو درمان که کارت از دوا بگذشت
به غیر از دُردی درت نباشد خود دوای او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.