۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۹

این چشم تو دایم مدام آب روان دارد بجو
بنشین دمی بر چشم ما آن آبروی ما بجو

سرچشمهٔ آبی خوشست در عین ما می کن نظر
کآب زلالی می رود از دیدهٔ ما سو به سو

رو را به آب چشم خود می شو که تا یابی صفا
گر روی خود شوئی چو ما باشی چو ما پر آبرو

موج و حباب و قطره را می بین و در دریا نگر
با هر یکی یک دم بر آ وز هر یکی ما را بجو

ما آینه تو آینه آن یک نموده رو به ما
گر یک دو بنماید تو را باشد دوئی از ما و تو

از گرمی ما خم می در جوش آید باز هی
وز آتش دلسوز ما هم جام سوزد هم سبو

این قول مستانه شنو در بزم سید خوش بخوان
رندی اگر یابی دمی اسرار مستان بازگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.