۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

نور رویش دیدهٔ مردم منور ساخته
صورت خود را به لطف خود مصور ساخته

بسته است از مه نقابی آفتاب روی او
تا نداند هر کسی خود را چنین برساخته

درخرابات مغان بزم خوشی آراسته
رند و ساقی جام و می با یکدگر در ساخته

عشق او بحر است و ما را ز آن به دریا می کشد
عشق ما را آبروئی داده خوشتر ساخته

هر که خاک پای سرمستان او را بوسه داد
بر سریر سلطنت سلطان و سرور ساخته

اسم اعظم خواست تا ظاهر شود در آینه
عین ما روشن دلی را دیده مظهر ساخته

هر کسی سازد سرائی در بهشت از بهر خود
نعمت الله خانهٔ دل جای دلبر ساخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.