۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۹

عشق او خوش آتشی افروخته
غیرت او غیر او را سوخته

عشقبازی کار آتش بازی است
او چنین کاری به ما آموخته

گنج او در کنج دل ما یافتیم
دل فراوان نقد از او اندوخته

نور ما روشنتر است از آفتاب
گوئیا از نار عشق افروخته

جام و می با یکدگر آمیخته
خون میخواران به خاکش ریخته

زلف بگشوده نموده آن جمال
شیوهٔ او فتنه ها انگیخته

ساقی سرمست خمی پر ز می
بر سر رندان عالم ریخته

در خرابات مغان مست و خراب
عاشقانه مجلسی انگیخته

سیدم زلف سیادت برفشاند
عالمی را دل در او آویخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.