۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰

بر همه ذرات عالم آفتابی تافته
بینم و هر ذره ای از وی نصیبی یافته

تار و پود و صورت و معنی و جسم و جان ما
تافته بر همدگر خوش جامه ای را بافته

کس نمی یابم در این صحرا که محرومست از او
آفتاب رحمتش بر کور و بینا تافته

مو بi مو زلف پریشان جمع کرده وانگهی
از برای سیدی خوش گیسوئی را بافته

ساقی سرمست ما بزم ملوکانه نهاد
نعمت الله پیش از رندان به می بشتافته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.