هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و درد عشق به معشوق پنهان خود سخن می‌گوید. او از دل‌بستگی و عشق شدید خود به معشوق که به عنوان تاج سر و سلطان زندگی‌اش توصیف می‌شود، می‌گوید. شاعر از درد و رنج عشق و همچنین از شادی و لذت ناشی از آن صحبت می‌کند و در نهایت به عشق الهی و معنوی اشاره می‌کند که باعث حیات و تازگی روح او شده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۱۱۴

بانگ بَرآمَد زِ دل و جانِ من
کآهْ زِ معشوقهٔ پنهانِ من

سَجده گَهِ اصلِ من و فَرعِ من
تاجِ سَرِ من، شَه و سُلطانِ من

خسته و بَسته‌‌ست دل و دستِ من
دستِ غَمِ یوسُفِ کَنْعانِ من

دست نِمودم که بگو زَخْم کیست؟
گفت زِ دستِ من و دَستانِ من

دل بِنِمودم که بِبین خون شُده‌ست
دید و بِخَندید، دِلْسِتانِ من

گفت به خنده که بُرو شُکر کُن
عیدِ مرا، ای شُده قُربانِ من

گفتم قُربان کی‌اَم؟ یار گفت
آنِ مَنی، آنِ مَنی، آنِ مَن

صُبح چو خندید دو چَشمَم گِریست
دید مَلَک دیدهٔ گِریانِ من

جوش بَرآوَرْد و رَوان کرد آب
از شَفَقَت چَشمهٔ حیوانِ من

نَک اثرِ آبِ حَیاتَش نِگَر
در بُنِ هر سیّ و دو دندانِ من

آبِ حَیات است رَوانه زِ جوش
تازه بِدو سِدْرهٔ ایمانِ من

بَندهٔ این آبم و این میرِآب
بَنده تَر از من دلِ حیرانِ من

بس کُن، گُستاخ مَرو، هین خَموش
پیشِ شَهَنشاهِ نَهان دانِ من
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.