هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به بیان احساسات و عواطف خود نسبت به معشوق می‌پردازد. او از زیبایی و تأثیر معشوق بر زندگی خود سخن می‌گوید و از غم و سودایی که از ازل با او همراه بوده، یاد می‌کند. شاعر از معشوق می‌خواهد که از او دور نشود و به او توجه کند. همچنین، او از دریا و قطره‌ها به عنوان نمادهایی برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عاطفی و نمادهای پیچیده‌ای مانند دریا و قطره، نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم و سودا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵

بازرَسید آن بُتِ زیبایِ من
خُرَّمیِ این دَم و فردایِ من

در نَظَرش روشنیِ چَشمِ من
در رُخِ او، باغ و تماشایِ من

عاقِبَةَ الْاَمْربه گوشش رَسید
بانگِ من و نَعْره و هَیهایِ من

بر دَرِ من کیست که دَر می‌زند؟
جان و جهان است و تَمنّایِ من

گَر نَزَنَد او دَرِ من، دَردِ من
وَرْ نکُند یادِ من او، وایِ من

دور مَکُن سایهٔ خود از سَرَم
بازمَکُن سِلْسِله از پایِ من

در چه خیالی، هَله ای روتُرُش؟
رو بَرِ حَلْوایی و حَلْوایِ من

هم بِخور و هم کَفِ حَلْوا بیار
تا که بِیَفزاید صَفرایِ من

ریشِ تو را سخت گرفته‌‌ست غَم
چیست زَبونیِّ تو؟ بابایِ من

در زَنَخَش کوب، دو سه مُشتْ سخت
ای نَر و نَرزاده و مولایِ من

مَشک بِدَرّید و بِیَنداخت دَلْو
غَرقهٔ آب آمد سَقّایِ من

بانگ زدم کِی کَرِ سَقّا بیا
رفت و بِنَشنید عَلالایِ من

آنِ من است او و به هر جا رَوَد
عاقِبَت آید سویِ صَحرایِ من

جوشش دریایِ مُعَلَّق نِگَر
از لُمَعِ گوهرِ گویایِ من

گوید دریا که زِ کَشتی بِجِه
دَررو در آبِ مُصَفّایِ من

قَطره به دریا چو رَوَد دُر شود
قَطره شود بَحْر به دریایِ من

تَرکِ غَزَل گیر و نِگَر در اَزَل
کَزْ اَزَل آمد غَم و سودایِ من
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.