۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۳۳

از همه پنهان و پیدا از همه
کی شناسد این سخن را بر همه

آفتابی می نماید ماه ما
این چنین نوری بود در خور همه

می برنگ جام پیدا آمده
یک شرابست او ولی ساغر همه

ساقی ار بخشد تو را خمخانه ای
عاشقانه همچو ما می خور همه

لطف او مخمور کی ماند کسی
مست گرداند می و دلبر همه

جام می بشکست و می بر ما بریخت
خرقهٔ ما شسته شد دفتر همه

عالمی چون آینه روشن شده
می نماید سید ما در همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.