هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیرات معنوی آن سخن میگوید. او از تلخیهایی که به شیرینی تبدیل میشوند، از بت چینی که مانع از غم و اندوه میشود، و از میهایی که به آب حیات و گلزارهای جاودانه اشاره میکنند، صحبت میکند. شاعر از عشق الهی و تأثیرات آن بر زندگی انسانها، از جمله زنده کردن مردگان و کشف اسرار، سخن میگوید. او همچنین به سکوت و بیان ناگفتهها اشاره میکند و از صبا (باد) میخواهد که پیامهای ناگفته را به اهل حیات برساند.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۱۸
میِ تَلْخی که تَلْخیها بِدو گردد همه شیرین
بُتِ چینی که نَگْذارد که اُفْتَد بر رُخِ ما چین
میاَش هر دَم هَمیگوید که آبِ خِضْر را دَرکَش
رُخَش هر لحظه میگوید که گُلْزارِ مُخَلَّد بین
زبانِ چَربِ او کآرَد درختانی پُر از زیتون
لبِ شیرین او خوانَد به اَفْسونْ سورهٔ وَالتّین
اَیا مَنْ عِشْقُ خَدَّیْهِ یُذیبُ اَلْفَ حُورِ الْعین
هَواهُ کاشِفُ الْبَلوی کَعسق اَوْ یاسین
شُعاعُ وَجْهِهِ یَعْلُو عَلی شَمْسِ الضُّحی نُورًا
کَمالُ سادَةِ الْوافی یَفُوقُ الْطُّورَ فِی التَّمْکین
فَکَم مِنْ عاشِقٍ اَرْدی مَقالُ الْحِبِّ زُرْ غِبّا
وَ کَمْ مِنْ مَیِّتٍ اَحیا مُحَیّاهُ کَیَوْمِ الدّین
هَمی گوید مگو چیزی، وَگَر نی هست تَمییزی
که زنده کَردَمی هر دَم هزاران مُرده زین تَلْقین
سُکوُتی عِنْدَ اَحْرارٍ، غَدا کَشّاف َاَسْرارٍ
وَراءَ الْحَرْفِ مَعْلُومٌ بَیانُ النُّور فِی الْتَعیین
چو میگوید بگو حاجَت، دَهَد گوشی بدین اُمَّت
که او ناگفته دَریابَد، چو گوشِ غَیب گو آمین
سَکَتْنا یا صَبا نَجْدٍ فَبَلِّغْ اَنْتَ ما تَدْری
وَ تَرْجِمْ ما کَتَمَناهُ لِاَهْلِ الْحَیِّ حَتّی حین
بُتِ چینی که نَگْذارد که اُفْتَد بر رُخِ ما چین
میاَش هر دَم هَمیگوید که آبِ خِضْر را دَرکَش
رُخَش هر لحظه میگوید که گُلْزارِ مُخَلَّد بین
زبانِ چَربِ او کآرَد درختانی پُر از زیتون
لبِ شیرین او خوانَد به اَفْسونْ سورهٔ وَالتّین
اَیا مَنْ عِشْقُ خَدَّیْهِ یُذیبُ اَلْفَ حُورِ الْعین
هَواهُ کاشِفُ الْبَلوی کَعسق اَوْ یاسین
شُعاعُ وَجْهِهِ یَعْلُو عَلی شَمْسِ الضُّحی نُورًا
کَمالُ سادَةِ الْوافی یَفُوقُ الْطُّورَ فِی التَّمْکین
فَکَم مِنْ عاشِقٍ اَرْدی مَقالُ الْحِبِّ زُرْ غِبّا
وَ کَمْ مِنْ مَیِّتٍ اَحیا مُحَیّاهُ کَیَوْمِ الدّین
هَمی گوید مگو چیزی، وَگَر نی هست تَمییزی
که زنده کَردَمی هر دَم هزاران مُرده زین تَلْقین
سُکوُتی عِنْدَ اَحْرارٍ، غَدا کَشّاف َاَسْرارٍ
وَراءَ الْحَرْفِ مَعْلُومٌ بَیانُ النُّور فِی الْتَعیین
چو میگوید بگو حاجَت، دَهَد گوشی بدین اُمَّت
که او ناگفته دَریابَد، چو گوشِ غَیب گو آمین
سَکَتْنا یا صَبا نَجْدٍ فَبَلِّغْ اَنْتَ ما تَدْری
وَ تَرْجِمْ ما کَتَمَناهُ لِاَهْلِ الْحَیِّ حَتّی حین
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.