۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۶۰

به چشم مست ما نگر که نور روی او بینی
همه عالم به نور او اگر بینی نکو بینی

خیالی نقش می بندی که این جان است و آن جانان
بود این رشته یک تو و لیکن تو دو تو بینی

در آ با ما درین دریا و با ما یکدمی بنشین
که آبروی ما یابی و دریا سو به سو بینی

ز سودای سر زلفش پریشانست حال دل
اگر زلفش به دست آری پریشان مو به مو بینی

بیا آئینه ها بستان و روی خود در آن بنما
که محبوب محبت خود نشسته روبرو بینی

مرا گوئی که غیر او توان دیدن معاذالله
چو غیرش نیست در عالم بگو چون غیر او بینی

به جان سید رندان که من او را به او دیدم
اگر چشمت بود روشن تو هم او را به او بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.