۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۷۵

نعمت الله نمی شود فانی
این چنین دانی ار مسلمانی

عارف ار خرقه ای براندازد
نقش بندد خیال سبحانی

هر که او جان فدای جانان کرد
شاید ار گوئیش که جانانی

یک حقیقت به هر زبان گویا
خوش کلامی بود اگر خوانی

سر زلفش اگر به دست آری
جمع گردی ازین پریشانی

قول سید شنو که سلطان است
چه کنی گفته های خاقانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.