هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی، بیانگر وحدت وجود و عشق عمیق به معشوق است. شاعر خود را در معشوق فانی می‌کند و او را درمان دردها و روشنی‌بخش چشم‌هایش می‌داند. معشوق در این شعر هم یوسف دلبر است و هم پیراهنش، هم سر است و هم شکر مصر. شاعر با وجود فقر و گدایی، خود را به دلیل عشق به معشوق، غنی می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۸۱

ای درد تو درمان من جان منی تو یا تنی
من خود که باشم من تو ام می از من و تو خود منی

کل وجود جودک من جودک موجودنا
با من مگو ترکی دگر تا کی منی و سن سنی

خلوتسرای چشم ما خوش گوشهٔ آب روان
بر چشم ما بنشین دمی ای چشم ما را روشنی

هم سر توئی هم سر توئی هم مصر پر شکر توئی
هم یوسف دلبر توئی هم شخص و هم پیراهنی

جان مغز بادام است و تن همچون شجر ای جان من
تو در میان جان و تن ای جان دل چون روغنی

گر چه گدای حضرتم سلطان ملک همتم
ور چه فقیر خدمتم هستم ز عشق تو غنی

سید به جستجوی تو گردد به هر در روز و شب
او در برون جویای تو ، تو خود درون مخزنی
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.