هوش مصنوعی: این شعر از عشق و می‌خواری سخن می‌گوید و به دنبال یافتن همتایی در این راه است. شاعر از عشق به معشوق و وفاداری به او می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی کفر معشوق، رونق ایمان مسلمانان است. او از غم و شادی ناشی از این عشق سخن می‌گوید و در نهایت به دنبال رهبری مانند 'سید سرمست' در میان رندان می‌گردد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به می‌خواری و مفاهیم مرتبط با آن، مناسب برای سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۱۵۱۴

در خرابات مجو همچو من میخواری
که به عمری نتوان یافت چنین خماری

کار سودازدگان عاشقی و میخواریست
هر کسی در پی کاری و سر بازاری

دل ما بود امینی و امانت عشقش
آن امانت به امینی بسپارند آری

عشق او صدره اگرمی کشدم در روزی
خونبها می دهمش از لب خود هر باری

کفر او رونق ایمان مسلمانان است
بسته ام از سر زلفش به میان زُناری

غم من می خورد آن یار که جانم به فداش
شادمانم ز غم یار چنین غمخواری

در همه مجلس رندان جهان گردیدم
نیست چون سید سرمست دگر سرداری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.