هوش مصنوعی:
این متن به توصیف مجلس عشق و مستی میپردازد که در آن شاعر از عشق و مینوشیدن سخن میگوید و خود را مهمان یار و ساقی میداند. او از حالات عاشقی و مستی سخن میگوید و عشق را دلیل زندهدلی و حیات خود میخواند. شاعر از مخاطب میخواهد که اگر عاشقی را بیابد، به او درود فرستد و اگر عاقلی را ببیند، راه دیگری برگزیند. در نهایت، او از عشق به عنوان راهنمای خود به میخانه یاد میکند و از مستی و خمار به عنوان حالتی کریمانه سخن میگوید.
رده سنی:
18+
متن شامل مفاهیم عرفانی و شاعرانهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، اشاره به مینوشیدن و مستی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱
مجلس عشق است و ما سرمست می
یار با ساقی و ما مهمان وی
باز با میر خراباتم حریف
خلوتی خالی و جز ما هیچ شی
کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل
مردهٔ دردم از آنم گشته حی
گر بیابی عاشقی گو الصلا
ور ببینی عاقلی گو دو رهی
عشق ما را رو به میخانه نمود
جان فدای این دلیل نیک پی
عالمی سرمست و خماری کریم
تو چنین مخمور باشی تا به کی
سید ما را نگر کز عشق او
نامهٔ هستی به مستی کرده طی
یار با ساقی و ما مهمان وی
باز با میر خراباتم حریف
خلوتی خالی و جز ما هیچ شی
کشتهٔ عشقم از آنم زنده دل
مردهٔ دردم از آنم گشته حی
گر بیابی عاشقی گو الصلا
ور ببینی عاقلی گو دو رهی
عشق ما را رو به میخانه نمود
جان فدای این دلیل نیک پی
عالمی سرمست و خماری کریم
تو چنین مخمور باشی تا به کی
سید ما را نگر کز عشق او
نامهٔ هستی به مستی کرده طی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.