۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۰

از جرعهٔ جام لایزالی
مستیم و خراب و لاابالی

افتاده خراب در خرابات
فارغ ز وساوس خیالی

بگذار حدیث دی و فردا
معشوق چو حاصل است حالی

در میکده رو شراب در کش
ز آن جام مروق زلالی

می سوز چو شمع در غم عشق
می نال که خوش به عشق نالی

بنگر که ز عشق نی بنالید
با این همه بی زبان دلالی

ماه نظرت چو کامل آید
خواهی قمر است و خواه لالی

من ذره ام و نگار خورشید
خورشید ز ذره نیست خالی

سید مست است و جام بر دست
در مجلس عشق لایزالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.