۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۵۹

برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی
چو بی دردی دوای دل ز بودردا چه می جوئی

دکان را کرده ویران و دادی مایه را بر باد
زیان کردی و سودی نه ازین سودا چه می جوئی

اگر تو آبرو جوئی در آ در بحر ما با ما
چو آبروی ما یابی دگر از ما چه می جوئی

چنان شهر خوشی داری چو در غربت گرفتاری
روان شو تا به شهر خود بگو اینجا چه می جوئی

در این خلوتسرای دل نگنجد غیر او دیگر
چو غیری نیست درخلوت تو غیری را چه می جوئی

به چشم مست ما بنگر که نور سید عینی
نظر کن دیدهٔ بینا ز نابینا چه می جوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.