هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند عشق، مستی، و فداکاری در راه عشق سخن میگوید. او از می و میخانه به عنوان نمادهایی برای عشق و فداکاری استفاده میکند و به شخصیتهای تاریخی و مذهبی اشاره میکند که در راه عشق و ایمان خود فداکاری کردهاند. شاعر همچنین از مفاهیم عرفانی و معنوی مانند عشق به خدا و فداکاری در راه او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شخصیتهای تاریخی و مذهبی و مفاهیم فداکاری در راه عشق و ایمان نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۳۶
ساقی اگر کم شُد میاَت، دَسْتارِ ما بِسْتان گِرو
چون میْ زِ دادِ تو بُوَد، شاید نَهادن جانْ گِرو
بَس اَکْدَش و بَس کَدخدا، کَزْ شورِ میْهایِ خدا
کردهست اَنْدَر شهرِ ما، دُکّان و خان و مانْ گِرو
آن شاهْ ابراهیم بین، کَادْهَم بُدَسْتَش مَعرِفَت
مَر تَخت را و تاج را، کردهست آن سُلطانْ گِرو
بوبَکر سَر کرده گِرو، عُمَّر پسر کرده گِرو
عُثمان جِگَر کرده گِرو، وان بوهُرَیره اَنْبانْ گِرو
پس چه عَجَب آید تو را، چون با شَهان این میکُند
گَر زان که دَرویشی کُند از بَهرِ میْ خُلْقانْ گِرو
آن شاهِدِ فَردِ اَحَد یک جُرعهیی در بُت نَهَد
در عشقِ آن سنگِ سِیَهْ کافِر کُند ایمانْ گِرو
من مَستِ آن میخانه ام، در دامِ آن دُردانه ام
در هیچ دامی پَرِّ خود نَنْهاده چون مُرغانْ گِرو
بَهرِ چه لَرزی بر گِرو، در کارِ او جانْ گو بُرو
جان شُد گِرو ای کاشکی گشتی دو صد چندانْ گِرو
خامُش، رَها کُن بُلبُلی، در گُلْشَن آی و دَرنِگَر
بُلبُل نَهاده پَرّ و سَر پیشِ گُلِ خندانْ گِرو
چون میْ زِ دادِ تو بُوَد، شاید نَهادن جانْ گِرو
بَس اَکْدَش و بَس کَدخدا، کَزْ شورِ میْهایِ خدا
کردهست اَنْدَر شهرِ ما، دُکّان و خان و مانْ گِرو
آن شاهْ ابراهیم بین، کَادْهَم بُدَسْتَش مَعرِفَت
مَر تَخت را و تاج را، کردهست آن سُلطانْ گِرو
بوبَکر سَر کرده گِرو، عُمَّر پسر کرده گِرو
عُثمان جِگَر کرده گِرو، وان بوهُرَیره اَنْبانْ گِرو
پس چه عَجَب آید تو را، چون با شَهان این میکُند
گَر زان که دَرویشی کُند از بَهرِ میْ خُلْقانْ گِرو
آن شاهِدِ فَردِ اَحَد یک جُرعهیی در بُت نَهَد
در عشقِ آن سنگِ سِیَهْ کافِر کُند ایمانْ گِرو
من مَستِ آن میخانه ام، در دامِ آن دُردانه ام
در هیچ دامی پَرِّ خود نَنْهاده چون مُرغانْ گِرو
بَهرِ چه لَرزی بر گِرو، در کارِ او جانْ گو بُرو
جان شُد گِرو ای کاشکی گشتی دو صد چندانْ گِرو
خامُش، رَها کُن بُلبُلی، در گُلْشَن آی و دَرنِگَر
بُلبُل نَهاده پَرّ و سَر پیشِ گُلِ خندانْ گِرو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.