هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به ستایش خداوند و بیان عظمت و قدرت او میپردازد. شاعر در این شعر به این موضوع اشاره میکند که همه چیز در جهان تحت سلطه و قدرت خداوند است و هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند با او برابری کند. او همچنین به موضوع عشق الهی و نقش آن در زندگی انسان اشاره میکند و بیان میکند که عشق واقعی تنها از آن خداوند است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده در شعر ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۴۱
ای تَن و جان بَندهٔ او، بَندِ شِکَرخندهٔ او
عقل و خِرَد خیرهٔ او، دِلْ شِکَرآکَندهٔ او
چیست مُراد سَرِ ما؟ ساغَرِ مَرداَفکَنِ او
چیست مُرادِ دلِ ما؟ دولتِ پایندهٔ او
چَرخِ مُعَلَّق چه بُوَد؟ کُهنهترین خیمهٔ او
رُستَم و حَمزه کِه بُوَد؟ کُشته و اَفکَندهٔ او
چون سویِ مُردار رَوَد، زنده شود مُرده بِدو
چون سویِ دَرویش رَوَد، بَرق زَنَد ژَندهٔ او
هیچ نرفت و نَرَوَد از دلِ من صورتِ او
هیچ نبود و نَبُود همسر و مانندهٔ او
مُلْکِ جهان چیست که تا او به جهان فَخْر کُند؟
فَخْرْ جهان راست که او هست خداوندهٔ او
ای خُنُک آن دل که تویی غُصّه و اندیشهٔ او
ای خُنُک آن رَه که تویی باجْ سِتانَندهٔ او
عشق بُوَد دِلْبَرِ ما، نَقْش نباشد بَرِ ما
صورت و نَقْشی چه بُوَد با دلِ زایندهٔ او؟
گفت بِرانَم پس ازین من مگسان را زِ شِکَر
خوش مگسی را که تویی مانع و رانندهٔ او
نَقْشِ فَلَک دزد بُوَد، کیسه نِگَه دار ازو
دامْ بُوَد دانهٔ او مُرده بُوَد زندهٔ او
بَس کُن، اگرچه که سُخَن سَهْل نِمایَد همه را
در دو هزاران نَبُوَد یک کَسْ دانندهٔ او
عقل و خِرَد خیرهٔ او، دِلْ شِکَرآکَندهٔ او
چیست مُراد سَرِ ما؟ ساغَرِ مَرداَفکَنِ او
چیست مُرادِ دلِ ما؟ دولتِ پایندهٔ او
چَرخِ مُعَلَّق چه بُوَد؟ کُهنهترین خیمهٔ او
رُستَم و حَمزه کِه بُوَد؟ کُشته و اَفکَندهٔ او
چون سویِ مُردار رَوَد، زنده شود مُرده بِدو
چون سویِ دَرویش رَوَد، بَرق زَنَد ژَندهٔ او
هیچ نرفت و نَرَوَد از دلِ من صورتِ او
هیچ نبود و نَبُود همسر و مانندهٔ او
مُلْکِ جهان چیست که تا او به جهان فَخْر کُند؟
فَخْرْ جهان راست که او هست خداوندهٔ او
ای خُنُک آن دل که تویی غُصّه و اندیشهٔ او
ای خُنُک آن رَه که تویی باجْ سِتانَندهٔ او
عشق بُوَد دِلْبَرِ ما، نَقْش نباشد بَرِ ما
صورت و نَقْشی چه بُوَد با دلِ زایندهٔ او؟
گفت بِرانَم پس ازین من مگسان را زِ شِکَر
خوش مگسی را که تویی مانع و رانندهٔ او
نَقْشِ فَلَک دزد بُوَد، کیسه نِگَه دار ازو
دامْ بُوَد دانهٔ او مُرده بُوَد زندهٔ او
بَس کُن، اگرچه که سُخَن سَهْل نِمایَد همه را
در دو هزاران نَبُوَد یک کَسْ دانندهٔ او
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.