هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از وضعیت جهان و مشکلات آن شکایت میکند و از نبودن چیزهای ارزشمند مانند عشق، شادی، کمک و حمایت در زندگی خود اظهار ناراحتی میکند. شاعر به دنبال یافتن معنای زندگی و ارزشهای واقعی است و از نبودن این ارزشها در جهان اطراف خود ناراحت است.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم انتقادی و اجتماعی موجود در متن نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۲۱۴۴
کارِ جهان هر چه شود، کارِ تو کو؟ بارِ تو کو؟
گَر دو جهان بُتکَده شُد، آن بُتِ عَیّارِ تو کو؟
گیر که قَحْط است جهان، نیست دِگَر کاسه و نان
ای شَهِ پیدا و نهان، کَیْله و اَنْبارِ تو کو؟
گیر که خار است جهان، گَزْدُم و مار است جهان
ای طَرَب و شادی جان، گُلْشَن و گُلْزارِ تو کو؟
گیر که خود مُرد سَخا کُشت بَخیلی همه را
ای دل و ای دیده ما خِلْعَت و اَدْرارِ تو کو؟
گیر که خورشید و قَمَر هر دو فُروشُد به سَقَر
ای مَدَدِ سَمْع و بَصَر، شُعله و اَنْوارِ تو کو؟
گیر که خود جوهرییی نیست پِیِ مُشترییی
چون نکُنی سَروَرییی؟ ابرِ گُهَربارِ تو کو؟
گیر دهانی نَبُوَد، گفتِ زبانی نَبُوَد
تا دَمِ اسرار زَنَد، جوششِ اسرارِ تو کو؟
هین همه بُگْذار که ما مَستِ وصالیم و لِقا
بیگَه شُد، زود بیا، خانهٔ خَمّارِ تو کو؟
تیز نِگَر مَستِ مرا، هم دل و هم دستِ مرا
گَرنَه خَرابیّ و خَرِف، جُبّه و دَستار تو کو؟
بُرد کُلاهِ تو غَری، بُرد قَبایَت دِگَری
رویِ تو زَرد از قَمَری، پُشت و نِگَه دارِ تو کو؟
بر سَرِ مَستانِ اَبَد، خارجییی راه زَنَد
شِحْنگییی چون نکُنی؟زَخْمِ تو کو؟ دارِ تو کو؟
خامُش ای حَرف فَشانْ دَرخورِ گوش خَمُشان
ترجمهٔ خَلْق مَکُن، حالَت و گفتارِ تو کو؟
گَر دو جهان بُتکَده شُد، آن بُتِ عَیّارِ تو کو؟
گیر که قَحْط است جهان، نیست دِگَر کاسه و نان
ای شَهِ پیدا و نهان، کَیْله و اَنْبارِ تو کو؟
گیر که خار است جهان، گَزْدُم و مار است جهان
ای طَرَب و شادی جان، گُلْشَن و گُلْزارِ تو کو؟
گیر که خود مُرد سَخا کُشت بَخیلی همه را
ای دل و ای دیده ما خِلْعَت و اَدْرارِ تو کو؟
گیر که خورشید و قَمَر هر دو فُروشُد به سَقَر
ای مَدَدِ سَمْع و بَصَر، شُعله و اَنْوارِ تو کو؟
گیر که خود جوهرییی نیست پِیِ مُشترییی
چون نکُنی سَروَرییی؟ ابرِ گُهَربارِ تو کو؟
گیر دهانی نَبُوَد، گفتِ زبانی نَبُوَد
تا دَمِ اسرار زَنَد، جوششِ اسرارِ تو کو؟
هین همه بُگْذار که ما مَستِ وصالیم و لِقا
بیگَه شُد، زود بیا، خانهٔ خَمّارِ تو کو؟
تیز نِگَر مَستِ مرا، هم دل و هم دستِ مرا
گَرنَه خَرابیّ و خَرِف، جُبّه و دَستار تو کو؟
بُرد کُلاهِ تو غَری، بُرد قَبایَت دِگَری
رویِ تو زَرد از قَمَری، پُشت و نِگَه دارِ تو کو؟
بر سَرِ مَستانِ اَبَد، خارجییی راه زَنَد
شِحْنگییی چون نکُنی؟زَخْمِ تو کو؟ دارِ تو کو؟
خامُش ای حَرف فَشانْ دَرخورِ گوش خَمُشان
ترجمهٔ خَلْق مَکُن، حالَت و گفتارِ تو کو؟
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.