هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به دنبال یار گمشدهاش میگردد و از نبودن او ابراز ناراحتی میکند. او از خاطرات شیرین با یارش یاد میکند و از تأثیرات مثبت حضور او در زندگی خود سخن میگوید. شاعر از یارش میخواهد که بازگردد و زندگی او را دوباره پر از شور و نشاط کند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۴۵
شب شُد ای خواجه زَکی آخِر آن یارِ تو کو؟
یارِ خوش آوازِ تو آن خوش دَم و شش تارِ تو کو؟
یارِ لَطیفِ تَرِ تو، خُفته بُوَد در بَرِ تو
خُفته کند نالهٔ خوش، خفتهٔ بیدارِ تو کو؟
گاه نِماییش رَهی، گوش بِمالیش گَهی
دَم زِ دَرونِ تو زَنَد، مَحْرَمِ اسرارِ تو کو؟
زنده کُند هر وَطَنی، ناله کُند بیدَهَنی
فِتْنهٔ هر مَرد و زنی، هَمدَمِ گفتارِ تو کو؟
دست بِنِه بر رَگِ او، تیزْرَوان کُن تَکِ او
ای دَمِ تو رونَقِ ما، رونَقِ بازارِ تو کو؟
یارِ خوش آوازِ تو آن خوش دَم و شش تارِ تو کو؟
یارِ لَطیفِ تَرِ تو، خُفته بُوَد در بَرِ تو
خُفته کند نالهٔ خوش، خفتهٔ بیدارِ تو کو؟
گاه نِماییش رَهی، گوش بِمالیش گَهی
دَم زِ دَرونِ تو زَنَد، مَحْرَمِ اسرارِ تو کو؟
زنده کُند هر وَطَنی، ناله کُند بیدَهَنی
فِتْنهٔ هر مَرد و زنی، هَمدَمِ گفتارِ تو کو؟
دست بِنِه بر رَگِ او، تیزْرَوان کُن تَکِ او
ای دَمِ تو رونَقِ ما، رونَقِ بازارِ تو کو؟
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.