هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از معشوق خود به عنوان منبع همه زیباییها و برکات یاد میکند. او از عشق و میل خود به معشوق سخن میگوید و تأثیرات جادویی و تغییردهندهای که معشوق بر جهان و زندگی او دارد را توصیف میکند. شاعر از زیباییهای طبیعت و آسمان به عنوان نشانههایی از جمال معشوق یاد میکند و از تأثیرات مثبت و شگفتانگیز او بر زندگی خود و جهان صحبت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی که با ادبیات کلاسیک و مفاهیم عرفانی آشنا هستند مناسب است.
غزل شمارهٔ ۲۱۵۰
عید نمیدَهَد فَرَح، بینَظَرِ هِلالِ تو
کوس و دُهُل نمیچَخَد، بیشَرفِ دَوالِ تو
من به تو مایل و تویی هر نَفَسی مَلول تَر
وَهْ که خَجِل نمیشود مَیلِ من از مَلالِ تو
ناز کُن ای حَیاتِ جان، کِبْر کُن و بِکَش عِنان
شَمس و قَمَر دلیلِ تو، شَهْد و شِکَر دَلالِ تو
آیَتِ هر مَلاحتی ماهِ تو خوانْد بر جهان
مایهٔ هر خُجَستگی ماهِ تو است و سالِ تو
آبِ زُلالْ مِلْکِ تو، باغ و نِهالْ مِلْکِ تو
جُز زِ زُلالِ صافیاَت، مینَخورَد نِهالِ تو
مِلْکِ توست تَختها، باغ و سَرا و رَخْتها
رَقص کُند درختها، چون که رَسَد شِمالِ تو
مَطْبَخِ توست آسْمان، مَطْبَخیانت اَخْتَران
آتش و آبْ مِلْکِ تو، خَلْق همه عِیالِ تو
عشقْ کَمینه نامِ تو، چَرخْ کَمینه بامِ تو
رونَقِ آفتابها از مَهِ بیزَوالِ تو
خُشک لَبَند عالَمی، از لُمَعِ سَرابِ تو
لُطفِ سَراب این بُوَد، تا چه بُوَد زُلالِ تو؟
ای زِ خیالهایِ تو گشته خیال، عاشقان
خَیلِ خیال این بُوَد، تا چه بُوَد جَمالِ تو؟
وصل کُنی درخت را، حالَتِ او بَدَل شود
چون نشود مَها بَدَلْ جان و دل از وصالِ تو؟
زَهر بُوَد شِکَر شود، سنگ بُوَد گُهَر شود
شام بُوَد سَحَر شود از کَرَمِ خِصالِ تو
بَس سُخَن است در دِلَم، بستهاَم و نمیهِلَم
گوش گُشادهاَم که تا نوش کُنم مَقالِ تو
کوس و دُهُل نمیچَخَد، بیشَرفِ دَوالِ تو
من به تو مایل و تویی هر نَفَسی مَلول تَر
وَهْ که خَجِل نمیشود مَیلِ من از مَلالِ تو
ناز کُن ای حَیاتِ جان، کِبْر کُن و بِکَش عِنان
شَمس و قَمَر دلیلِ تو، شَهْد و شِکَر دَلالِ تو
آیَتِ هر مَلاحتی ماهِ تو خوانْد بر جهان
مایهٔ هر خُجَستگی ماهِ تو است و سالِ تو
آبِ زُلالْ مِلْکِ تو، باغ و نِهالْ مِلْکِ تو
جُز زِ زُلالِ صافیاَت، مینَخورَد نِهالِ تو
مِلْکِ توست تَختها، باغ و سَرا و رَخْتها
رَقص کُند درختها، چون که رَسَد شِمالِ تو
مَطْبَخِ توست آسْمان، مَطْبَخیانت اَخْتَران
آتش و آبْ مِلْکِ تو، خَلْق همه عِیالِ تو
عشقْ کَمینه نامِ تو، چَرخْ کَمینه بامِ تو
رونَقِ آفتابها از مَهِ بیزَوالِ تو
خُشک لَبَند عالَمی، از لُمَعِ سَرابِ تو
لُطفِ سَراب این بُوَد، تا چه بُوَد زُلالِ تو؟
ای زِ خیالهایِ تو گشته خیال، عاشقان
خَیلِ خیال این بُوَد، تا چه بُوَد جَمالِ تو؟
وصل کُنی درخت را، حالَتِ او بَدَل شود
چون نشود مَها بَدَلْ جان و دل از وصالِ تو؟
زَهر بُوَد شِکَر شود، سنگ بُوَد گُهَر شود
شام بُوَد سَحَر شود از کَرَمِ خِصالِ تو
بَس سُخَن است در دِلَم، بستهاَم و نمیهِلَم
گوش گُشادهاَم که تا نوش کُنم مَقالِ تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.