هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن میگوید. او از جدایی و درد ناشی از آن مینالد و در عین حال، معشوق را منشأ همه چیز در زندگی خود میداند. شاعر از تضادها و تغییرات احساسی خود صحبت میکند و معشوق را هم منشأ شادی و هم رنج خود میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۶۷
دلِ آتش پَذیر از توست، بَرق و سنگ و آهنْ تو
مرا سَیران کجا باشد؟ مرا تَحویل و رفتنْ تو
بِدیدم بیتو من خود را، تو دیدی بیخودمْ هم تو
به زیرِ خاک دَررَفتم، نرفتم من، بیا منْ تو
اگر گویم تو میگویی، من آن ظُلْمَت زِ خود بینم
ازان ظُلْمَت که میگِریَم، سَری چون ماهْ برزَنْ تو
گریبانها دَریدَسْتَم، زِخود دامَن کَشیدَسْتَم
که تا گیری گَریبانم، کَشی از مِهْر دامَنْ تو
گَریبانم دَریدی تو و دامانَم کَشیدی تو
کدامم من؟ چه نامم من؟ مرا جانْ تو، مرا تَنْ تو
پشیمانم، پشیمانم، پشیمانْ تو، پشیمانْ تو
چو سوسَن صد زبانم من، زبان و نُطْق و سوسَنْ تو
دو چَشمَم خیره در رویَت، گَهی چوگانْ گَهی گویَت
تویی حیران، تویی چوگان، تویی دو چَشمِ روشنْ تو
به یک اندیشه حَنْظَل را کُنی بر من چو صد شِکَّر
به یک اندیشه شِکَّر را کُنی چون زَهرْ دشمنْ تو
تویی شِکَّر، تویی حَنْظَل، تویی اندیشهٔ مُبْدَل
تویی مور و سُلَیمانْ تو، تویی خورشید و روزَنْ تو
بُدم من کافرِ اَحْوَل، شُدم توحید را اَکْمَل
تویی اَحْوَل کُنِ کافر، تویی ایمان و مَأْمنْ تو
مرا سَیران کجا باشد؟ مرا تَحویل و رفتنْ تو
بِدیدم بیتو من خود را، تو دیدی بیخودمْ هم تو
به زیرِ خاک دَررَفتم، نرفتم من، بیا منْ تو
اگر گویم تو میگویی، من آن ظُلْمَت زِ خود بینم
ازان ظُلْمَت که میگِریَم، سَری چون ماهْ برزَنْ تو
گریبانها دَریدَسْتَم، زِخود دامَن کَشیدَسْتَم
که تا گیری گَریبانم، کَشی از مِهْر دامَنْ تو
گَریبانم دَریدی تو و دامانَم کَشیدی تو
کدامم من؟ چه نامم من؟ مرا جانْ تو، مرا تَنْ تو
پشیمانم، پشیمانم، پشیمانْ تو، پشیمانْ تو
چو سوسَن صد زبانم من، زبان و نُطْق و سوسَنْ تو
دو چَشمَم خیره در رویَت، گَهی چوگانْ گَهی گویَت
تویی حیران، تویی چوگان، تویی دو چَشمِ روشنْ تو
به یک اندیشه حَنْظَل را کُنی بر من چو صد شِکَّر
به یک اندیشه شِکَّر را کُنی چون زَهرْ دشمنْ تو
تویی شِکَّر، تویی حَنْظَل، تویی اندیشهٔ مُبْدَل
تویی مور و سُلَیمانْ تو، تویی خورشید و روزَنْ تو
بُدم من کافرِ اَحْوَل، شُدم توحید را اَکْمَل
تویی اَحْوَل کُنِ کافر، تویی ایمان و مَأْمنْ تو
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.