هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و معنوی است که از زبان شاعری عارف سروده شده و به بیان حالات روحی و معنوی او میپردازد. شاعر از حالات مختلفی مانند مستی معنوی، شکرگزاری، صبر و عشق الهی سخن میگوید و مخاطب را به تأمل در این حالات دعوت میکند. همچنین، شاعر از مفاهیمی مانند عدل، داد و عرفان اسلامی نیز یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عدل و داد ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۷۵
در خُشکیِ ما بِنْگَر، وان پَردهٔ تَر بَرگو
چَشمِ تَرِ ما را بین، ای نورِ بَصَر بَرگو
جمعِ شِکَران را بین، در ما نِگَران را بین
شیرین نَظَران را بین، هین شرحِ شِکَر بَرگو
امروز چُنان مَستی، کَزْ جویِ جهان جَستی
امروز اگر خواهی، آن چیزِ دِگَر بَرگو
هر چند که اُستادی، دادِ دو جهان دادی
در دستِ کِه اُفْتادی؟ زان طُرفه خَبَر بَرگو
از جایْ نَجُنبیده، لیک از دل و از دیده
بسیار بِگَردیده، احوالِ سَفَر بَرگو
در کَشتی و دریایی، خوشْ موج و مُصَفّایی
زیری گَهْ و بالایی، ای زیر و زَبَر بَرگو
با صبرْ تویی مَحْرَم، روسَخت تویی در غَم
شمشیر زبان بَرکَش وَزْ صبر و سِپَر بَرگو
مَستیِّ جَماعَت بین، کرده زِ قَدَحْ بالین
یارَب بِفَزا، آمین، این قِصّه زِ سَر بَرگو
بر هر کِه زد این بُرهان، جان یابد و سیصد جان
باور نکُنی این را؟ بر چوب و حَجَر بَرگو
گفت اَرْ سَرِ او باشم رُخسارِ تو بِخْراشَم
ای عارف، این را هم با او به سَحَر بَرگو
آمد دِگَری از دِهْ، هین دیگِ دِگَر بَرنِه
گَر تاجْ گِرو کردی، از رَهْنِ کَمَر بَرگو
گر رافضییی باشد، از دادِ علی دَردِهْ
وَرْزان که بُوَد سُنّی، از عَدلِ عُمر بَرگو
موری چه قَدَر گوید از تَختِ سُلَیمانی؟
بُگْشا لب و شَرحَش کُن، اسبابِ ظَفَر بَرگو
چَشمِ تَرِ ما را بین، ای نورِ بَصَر بَرگو
جمعِ شِکَران را بین، در ما نِگَران را بین
شیرین نَظَران را بین، هین شرحِ شِکَر بَرگو
امروز چُنان مَستی، کَزْ جویِ جهان جَستی
امروز اگر خواهی، آن چیزِ دِگَر بَرگو
هر چند که اُستادی، دادِ دو جهان دادی
در دستِ کِه اُفْتادی؟ زان طُرفه خَبَر بَرگو
از جایْ نَجُنبیده، لیک از دل و از دیده
بسیار بِگَردیده، احوالِ سَفَر بَرگو
در کَشتی و دریایی، خوشْ موج و مُصَفّایی
زیری گَهْ و بالایی، ای زیر و زَبَر بَرگو
با صبرْ تویی مَحْرَم، روسَخت تویی در غَم
شمشیر زبان بَرکَش وَزْ صبر و سِپَر بَرگو
مَستیِّ جَماعَت بین، کرده زِ قَدَحْ بالین
یارَب بِفَزا، آمین، این قِصّه زِ سَر بَرگو
بر هر کِه زد این بُرهان، جان یابد و سیصد جان
باور نکُنی این را؟ بر چوب و حَجَر بَرگو
گفت اَرْ سَرِ او باشم رُخسارِ تو بِخْراشَم
ای عارف، این را هم با او به سَحَر بَرگو
آمد دِگَری از دِهْ، هین دیگِ دِگَر بَرنِه
گَر تاجْ گِرو کردی، از رَهْنِ کَمَر بَرگو
گر رافضییی باشد، از دادِ علی دَردِهْ
وَرْزان که بُوَد سُنّی، از عَدلِ عُمر بَرگو
موری چه قَدَر گوید از تَختِ سُلَیمانی؟
بُگْشا لب و شَرحَش کُن، اسبابِ ظَفَر بَرگو
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.