۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۹۲

ای عارفِ خوش کَلام بَرگو
ای فَخْرِ همه کِرام بَرگو

هر مُمْتَحَنی زِ دست رفته
بر دست گرفت جام، بَرگو

قایم شو و مات کُن خِرَد را
وَزْ باده باقِوام، بَرگو

تا روح شویم جُمله، میْ دِهْ
تا خواجه شود غُلام، بَرگو

قانِع نَشَوم به نورِ روزَن
بِشْکاف حِجابِ بام، بَرگو

بِپْذیر مُدام خوش زِ ساقی
چون مَست شُدی، مُدام بَرگو

آن جامِ چو زَرِّ پُخته بِسْتان
زان سوختگانِ خام، بَرگو

مُبدَل شُد و خوش، حُطامِ دنیا
چون رَستی ازین حُطام، بَرگو

لب بَستم، ای بُتِ شِکَرلب
بی‌واسطه و پیام، بَرگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.