۲۹۷ بار خوانده شده
از حَلاوتها که هست از خشم و از دُشنامِ او
میسِتیزَم هر شبی با چَشمِ خون آشامِ او
دامهایِ عشق او گَر پَرّ و بالَم بِسْکُلَد
طوطیِ جانْ نَسْکُلَد از شِکَّر و بادامِ او
چند پُرسی مَر مرا از وحشت و شبهایِ هَجْر؟
شبْ کجا مانَد بگو؟ در دولتِ ایّامِ او
خونِ ما را رنگِ خون و فِعْلِ میآمد، از آنْک
خونها میْ میشود چون میرَوَد در جامِ او
وَعدههایِ خامِ او در مَغزِ جان جوشان شُده
عاشقانِ پُخته بین از وَعدههایِ خامِ او
خُسروان بر تَخت دولت بین که حَسرت میخورند
در لِقایِ عاشقانِ کُشتهٔ بَدنامِ او
آن سگانِ کویِ او، شاهانِ شیران گشته اند
کان چُنان آهویِ فِتْنه دیده شُد بر بامِ او
اَللّهْ اَللّهْ تو مَپُرس از باخودانْ اوصافِ می
تو بِبین در چَشمِ مَستانْ لُطفهایِ عامِ او
دست بر رَگهایِ مَستان نِهْ دِلا، تا پِی بَری
از دَهانْ آلودگان زان بادهٔ خودکامِ او
شَمسِ تبریزی که گامَش بر سَرِ ارواح بود
پا مَنِه تو، سَر بِنِه بر جایگاهِ گامِ او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
میسِتیزَم هر شبی با چَشمِ خون آشامِ او
دامهایِ عشق او گَر پَرّ و بالَم بِسْکُلَد
طوطیِ جانْ نَسْکُلَد از شِکَّر و بادامِ او
چند پُرسی مَر مرا از وحشت و شبهایِ هَجْر؟
شبْ کجا مانَد بگو؟ در دولتِ ایّامِ او
خونِ ما را رنگِ خون و فِعْلِ میآمد، از آنْک
خونها میْ میشود چون میرَوَد در جامِ او
وَعدههایِ خامِ او در مَغزِ جان جوشان شُده
عاشقانِ پُخته بین از وَعدههایِ خامِ او
خُسروان بر تَخت دولت بین که حَسرت میخورند
در لِقایِ عاشقانِ کُشتهٔ بَدنامِ او
آن سگانِ کویِ او، شاهانِ شیران گشته اند
کان چُنان آهویِ فِتْنه دیده شُد بر بامِ او
اَللّهْ اَللّهْ تو مَپُرس از باخودانْ اوصافِ می
تو بِبین در چَشمِ مَستانْ لُطفهایِ عامِ او
دست بر رَگهایِ مَستان نِهْ دِلا، تا پِی بَری
از دَهانْ آلودگان زان بادهٔ خودکامِ او
شَمسِ تبریزی که گامَش بر سَرِ ارواح بود
پا مَنِه تو، سَر بِنِه بر جایگاهِ گامِ او
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.