هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از زبان شاعری عاشق و مست بیان میشود. شاعر از عشق و مستی سخن میگوید و از بت خود یاد میکند که تنها به آینه نظر دارد و عاشق چهره خود است. او از شراب و مستی به عنوان راهی برای رهایی از غم و اندوه زمانه یاد میکند و از ساقی میخواهد که شراب بیاورد تا از خیالات بیهوده رها شود. شاعر همچنین از ستم زمانه و رهایی از آن سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عمیق عشق، مستی و رهایی از غم است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۱۲
تو بِمال گوشِ بَربَط، که عَظیمْ کاهِل است او
بِشِکَن خُمار را سَر، که سَرِ همه شِکَست او
بِنَواز نَغمهٔ تَر، به نَشاطِ جامِ اَحْمَر
صَدَفیست بَحْرپیما، که دُرآوَرَد به دست او
چو دَرآمَد آن سَمَنْبَر، دَرِ خانه بسته بهتر
که پَریر کرد حیله، زِ میانِ ما بِجَست او
چه بَهانه گَر بُت است او، چه بَلا و آفت است او
بُگْشایَد و بِدُزدَد کَمَرِ هزار مَست او
شُده ایم آتشینْ پا، که رَویم مَست آن جا
تو بُرو نَخُست بِنْگَر که کُنون به خانه هست او؟
به کسی نَظَر ندارد به جُز آیِنِه بُتِ من
که زِ عکسِ چهرهٔ خود شُده است بُت پَرَست او
هَله ساقیا بیاوَر سویِ من شرابِ اَحْمَر
که سَری که مَست شُد او، زِ خیالِ ژاژْ رَست او
نه غَم و نه غَم پَرَستم، زِ غَمِ زمانه رَستَم
که حَریفِ او شُدَسْتَم، که دَرِ سِتَم بِبَست او
تو اگر چه سخت مَستی، بِرَسان قَدَح به چُستی
مَشِکَن تو شیشه، گرچه دو هزار کَفْ بِخَسْت او
قَدَحی رَسان به جانم، که بَرَد به آسْمانم
مَدِهَم به دستِ فِکْرت، که کَشَد به سویِ پَست او
تو نه نیک گو و نی بَد، بِپَذیر ساغَرِ خَود
بَد و نیکْ او بگوید که پناهِ هر بَد است او
بِشِکَن خُمار را سَر، که سَرِ همه شِکَست او
بِنَواز نَغمهٔ تَر، به نَشاطِ جامِ اَحْمَر
صَدَفیست بَحْرپیما، که دُرآوَرَد به دست او
چو دَرآمَد آن سَمَنْبَر، دَرِ خانه بسته بهتر
که پَریر کرد حیله، زِ میانِ ما بِجَست او
چه بَهانه گَر بُت است او، چه بَلا و آفت است او
بُگْشایَد و بِدُزدَد کَمَرِ هزار مَست او
شُده ایم آتشینْ پا، که رَویم مَست آن جا
تو بُرو نَخُست بِنْگَر که کُنون به خانه هست او؟
به کسی نَظَر ندارد به جُز آیِنِه بُتِ من
که زِ عکسِ چهرهٔ خود شُده است بُت پَرَست او
هَله ساقیا بیاوَر سویِ من شرابِ اَحْمَر
که سَری که مَست شُد او، زِ خیالِ ژاژْ رَست او
نه غَم و نه غَم پَرَستم، زِ غَمِ زمانه رَستَم
که حَریفِ او شُدَسْتَم، که دَرِ سِتَم بِبَست او
تو اگر چه سخت مَستی، بِرَسان قَدَح به چُستی
مَشِکَن تو شیشه، گرچه دو هزار کَفْ بِخَسْت او
قَدَحی رَسان به جانم، که بَرَد به آسْمانم
مَدِهَم به دستِ فِکْرت، که کَشَد به سویِ پَست او
تو نه نیک گو و نی بَد، بِپَذیر ساغَرِ خَود
بَد و نیکْ او بگوید که پناهِ هر بَد است او
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.