هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا جلالالدین بلخی است که در آن شاعر از معشوق خود میخواهد که نرود و حضور او را برتر از همه چیز میداند. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند آفتاب، فلک، باغچه و بستان، اهمیت معشوق را در زندگی خود بیان میکند و از جدایی او هراس دارد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۲۲۱۵
گَر رَوَد دیده و عقل و خِرَد و جان، تو مَرو
که مرا دیدنِ تو بهتر ازیشان، تو مَرو
آفتاب و فَلَک اَنْدَر کَنَفِ سایهٔ توست
گَر رَوَد این فَلَک و اَخْتَرِ تابان، تو مَرو
ای که دُردِ سُخَنَت صافتر از طَبْعِ لَطیف
گَر رَوَد صَفْوَتِ این طَبْعِ سُخَن دان، تو مَرو
اَهلِ ایمان همه در خوفِ دَمِ خاتِمَتَند
خوفَم از رفتنِ تُوست ای شَهِ ایمان، تو مَرو
تو مَرو، گَر بِرَوی جانِ مرا با خود بر
وَرْ مرا مینَبَری با خود ازین خوان، تو مَرو
با تو هر جُزوِ جهان باغچه و بُستان است
در خَزان گَر بِرَوَد رونَقِ بُستان، تو مَرو
هَجْرِ خویشَم مَنِما، هَجْرِ تو بَس سنگ دل است
ای شُده لَعْل زِتو سنگِ بَدَخشان، تو مَرو
کِه بُوَد ذَرّه که گوید تو مَرو ای خورشید
کِه بُوَد بَنده که گوید به تو سُلطان، تو مَرو
لیکْ تو آبِ حَیاتی، همه خَلْقان ماهی
از کَمالِ کَرَم و رَحمَت و اِحْسان، تو مَرو
هست طومارِ دلِ من به درازیِّ اَبَد
بَرنوشته زِ سَرَش تا سویِ پایان، تو مَرو
گَر نَتَرسَم زِ مَلالِ تو بِخوانَم صد بیت
که زِ صد بهتر وَزْ هجده هزاران، تو مَرو
که مرا دیدنِ تو بهتر ازیشان، تو مَرو
آفتاب و فَلَک اَنْدَر کَنَفِ سایهٔ توست
گَر رَوَد این فَلَک و اَخْتَرِ تابان، تو مَرو
ای که دُردِ سُخَنَت صافتر از طَبْعِ لَطیف
گَر رَوَد صَفْوَتِ این طَبْعِ سُخَن دان، تو مَرو
اَهلِ ایمان همه در خوفِ دَمِ خاتِمَتَند
خوفَم از رفتنِ تُوست ای شَهِ ایمان، تو مَرو
تو مَرو، گَر بِرَوی جانِ مرا با خود بر
وَرْ مرا مینَبَری با خود ازین خوان، تو مَرو
با تو هر جُزوِ جهان باغچه و بُستان است
در خَزان گَر بِرَوَد رونَقِ بُستان، تو مَرو
هَجْرِ خویشَم مَنِما، هَجْرِ تو بَس سنگ دل است
ای شُده لَعْل زِتو سنگِ بَدَخشان، تو مَرو
کِه بُوَد ذَرّه که گوید تو مَرو ای خورشید
کِه بُوَد بَنده که گوید به تو سُلطان، تو مَرو
لیکْ تو آبِ حَیاتی، همه خَلْقان ماهی
از کَمالِ کَرَم و رَحمَت و اِحْسان، تو مَرو
هست طومارِ دلِ من به درازیِّ اَبَد
بَرنوشته زِ سَرَش تا سویِ پایان، تو مَرو
گَر نَتَرسَم زِ مَلالِ تو بِخوانَم صد بیت
که زِ صد بهتر وَزْ هجده هزاران، تو مَرو
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
۱۲۳۰
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.