هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا جلال‌الدین بلخی است که در آن شاعر از درد و رنج عشق سخن می‌گوید و مخاطب را به سکوت و درک عمیق این احساسات دعوت می‌کند. او از عشق به معشوق و ارتباط عمیق روحی با او صحبت می‌کند و تأکید می‌کند که بیان این احساسات با کلمات ممکن نیست.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۱۷

چهرهٔ زَردِ مرا بین و مرا هیچ مگو
دَردِ بی‌حَد بِنِگَر، بَهرِ خدا هیچ مگو

دلِ پُرخون بِنِگَر، چَشمِ چو جَیحون بِنِگَر
هرچه بینی بِگُذر، چون و چرا هیچ مگو

دی خیالِ تو بیامَد به دَرِ خانهٔ دل
دَر بِزَد، گفت بیا، در بِگُشا، هیچ مگو

دستِ خود را بِگَزیدم که فَغان از غَمِ تو
گفت من آنِ تواَم، دست مَخا، هیچ مگو

تو چو سُرنایِ مَنی، بی‌لبِ من ناله مَکُن
تا چو چَنگَت نَنَوازم، زِ نَوا هیچ مگو

گفتم این جانِ مرا گِردِ جهان چند کَشی؟
گفت هر جا که کَشَم زود بیا، هیچ مگو

گفتم ارْهیچ نگویم، تو رَوا می‌داری؟
آتشی گَردی و گویی که دَرآ، هیچ مگو؟

هَمچو گُل خنده زد و گفت دَرآ تا بینی
همه آتش سَمَن و برگ و گیا، هیچ مگو

همه آتشْ گُلِ گویا شُد و با ما می‌گفت
جُز زِ لُطف و کَرَمِ دِلْبَرِ ما، هیچ مگو
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.