هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و جذبههای روحانی سخن میگوید. او از مخاطب میخواهد که جز سخن عشق و زیبایی چیزی نگوید و از درد و رنج دوری کند. شاعر با عشق به گفتوگو میپردازد و از اسرار و رموز نهانی سخن میگوید. در نهایت، او به مخاطب توصیه میکند که از دنیای خیال و نقشهای فریبنده دوری کند و به حقیقت عشق بپیوندد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۲۲۱۹
من غُلامِ قَمَرم، غیر قَمَر هیچ مگو
پیشِ من، جُز سُخَنِ شمع و شِکَر، هیچ مگو
سُخَنِ رنج مگو، جُز سُخَنِ گنج مگو
وَرْ ازین بیخَبَری، رنج مَبَر، هیچ مگو
دوشْ دیوانه شُدم، عشقْ مرا دید و بِگُفت
آمدم، نَعْره مَزَن، جامه مَدَر، هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیزِ دِگَر میتَرسَم
گفت آن چیزِ دِگَر نیست دِگَر، هیچ مگو
من به گوشِ تو سُخَنهایِ نَهان خواهم گفت
سَر بِجُنبان که بلی، جُز که به سَر، هیچ مگو
قَمَری، جانْ صِفَتی در رَهِ دل پیدا شُد
در رَهِ دل چه لَطیف است سَفَر، هیچ مگو
گفتم ای دل چه مَه است این؟ دلْ اشارت میکرد
که نه اندازهٔ توست این، بِگُذر، هیچ مگو
گفتم این رویِ فرشتهست عَجَب یا بَشَر است
گفت این غیرِ فرشتهست و بَشَر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو؟ زیر و زَبَر خواهم شُد
گفت میباش چُنین زیر و زَبَر، هیچ مگو
ای نِشَسته تو دَرین خانهٔ پُر نَقْش و خیال
خیز ازین خانه بُرو، رَخْت بِبَر، هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کُن، نه که این وَصفِ خداست؟
گفت این هست، ولی جانِ پدر، هیچ مگو
پیشِ من، جُز سُخَنِ شمع و شِکَر، هیچ مگو
سُخَنِ رنج مگو، جُز سُخَنِ گنج مگو
وَرْ ازین بیخَبَری، رنج مَبَر، هیچ مگو
دوشْ دیوانه شُدم، عشقْ مرا دید و بِگُفت
آمدم، نَعْره مَزَن، جامه مَدَر، هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیزِ دِگَر میتَرسَم
گفت آن چیزِ دِگَر نیست دِگَر، هیچ مگو
من به گوشِ تو سُخَنهایِ نَهان خواهم گفت
سَر بِجُنبان که بلی، جُز که به سَر، هیچ مگو
قَمَری، جانْ صِفَتی در رَهِ دل پیدا شُد
در رَهِ دل چه لَطیف است سَفَر، هیچ مگو
گفتم ای دل چه مَه است این؟ دلْ اشارت میکرد
که نه اندازهٔ توست این، بِگُذر، هیچ مگو
گفتم این رویِ فرشتهست عَجَب یا بَشَر است
گفت این غیرِ فرشتهست و بَشَر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو؟ زیر و زَبَر خواهم شُد
گفت میباش چُنین زیر و زَبَر، هیچ مگو
ای نِشَسته تو دَرین خانهٔ پُر نَقْش و خیال
خیز ازین خانه بُرو، رَخْت بِبَر، هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کُن، نه که این وَصفِ خداست؟
گفت این هست، ولی جانِ پدر، هیچ مگو
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
۱۰۷۹
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.