هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از تشنگی و نیاز خود به معشوق، وحدت جان خود با معشوق، و تسلیم کامل خود در برابر او صحبت می‌کند. شاعر همچنین از دعوت عشق به حرم امن و پذیرش خود به عنوان نگهبان درگاه عشق یاد می‌کند. در نهایت، شاعر به این درک می‌رسد که همه چیز درون و بیرون از او متعلق به معشوق است و به سکوت و رضایت از نعمت‌های عشق دعوت می‌شود.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن‌ها را به درستی درک و تفسیر کرد.

غزل شمارهٔ ۲۲۴۴

سیر نِیَم، سیر نی، از لبِ خندانِ تو
ای کِه هزار آفرینْ بر لب و دَندانِ تو

هیچ کسی سیر شُد ای پسر از جانِ خویش؟
جانِ مَنی، چون یکی‌‌ست جانِ من و جانِ تو

تشنه و مُسْتَسْقی‌اَم، مرگ و حَیاتَم زِ آب
دور بِگَردان که منْ بَندهٔ دورانِ تو

پیش کَشی می‌کُنی، پیشِ خودم کَش تمام
تا که بَرآرَد سَرَم سَرْ زِ گَریبانِ تو

گرچه دو دستم بِخَست، دستِ من آنِ تو است
دست چه کار آیدم بی‌دَم و دَستانِ تو؟

عشقِ تو گفت ای کیا در حَرَمِ ما بیا
تا نکُند هیچ دُزد قَصدِ حُرُمْدانِ تو

گفتم ای ذوالْقَدَم حَلقهٔ این دَر شُدم
تا که نَرنجَد زِ منْ خاطِرِ دَربانِ تو

گفت که هم بر دَری واقِف و هم در بَری
خارج و داخل تویی، هر دو وَطَنْ آنِ تو

خامُش و دیگر مَخوان، بَس بُوَد این نُزل و خوان
تا به اَبَد روم و تُرک، بَرخورَد از خوانِ تو
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.