هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر به جستجوی معشوق، حقیقت و آرامش می‌پردازد. او از مفاهیمی مانند وعده، صبح، آفتاب، شراب، ادب، عدالت، جوانی، تشنگی، درد دل، اضطراب، دوست و دشمن، نور جمال دوست و مستی سخن می‌گوید. شاعر در این شعر از حالات روحی و عاطفی خود می‌گوید و به دنبال پاسخ و راهی برای رسیدن به آرامش و حقیقت است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژه‌ها و مفاهیم مانند شراب، مستی و اضطراب نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی برای درک بهتر دارند.

غزل شمارهٔ ۵۴۰

اینک رسید وعده، گشاد نقاب کو
رفتیم تا دریچهٔ صبح، آفتاب کو

جامی کشیده محتسب و فتنه می کند
کو تازیانهٔ ادب، احتساب کو

خونم حلال بر تو ولی داور جزا
گر گویدم شهید که گشتی، جواب کو

کیفیت شباب هم از جنس کیمیاست
اینک شباب، نشئهٔ عهد شباب کو

تا لب به العطش نگشاییم و تن زنیم
آخر وجود آب ضرور است، آب کو

صد درد دل گذشت و شکر خندهٔ نکرد
هان ای زبان و دل گره، اضطراب کو

شرمش نظاره دشمن و شوقم نگاه دوست
دل پاره پاره شد ز کشاکش، نقاب کو

نور جمال دوست نگنجد در این نظر
کو دیده ای به حوصلهٔ آفتاب، کو

عرفی مگو که مستی و راه عدم دراز
اینک شدم سوار، عنان کو، رکاب کو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.